خاطرات - بخش سوم
 
 
 

   - خاطرات - بخش سوم


کلّه و «تیل»(1)


معمولا جمعه ها یا مهمان بودیم یا مهمان داشتیم.که از بس تکرار شده بود ، قانون وقراری نا نوشته شده بود و به «عادتی ثانوی» بدل گشته بود.چندان پایبند «آداب و ترتیب»ی ــ که بعد ها در تهران دیدم ــ نبودیم و اغلب بی خبر می رفتیم ، فوقش می گفتیم ، که: «فردا ، رُمبیدیم»(افتادیم)

فرداش ،دو سه تا مرغی که در حیاط یا باغچه می چریدند ، فدا کاری می کردند و از «جان شیرین»شان می گذشتند تا بساطِ سفره ی میزبان مان ، بی رنگ و رو نباشد. معمولا ،ران و سینه ها ، سهم پدران ،خالو وعمو ها بود و بال و گردن و کمرها، به مادر ، عمه یا خاله ها، می رسید و هر چی میماند!مخصوصا بو برنگش ، اسباب سرگرمیِ بچه ها می شد.
پدرم نه شب به مهمانی می رفت ، نه مهمان می پذیرفت . قبل از ناهار، بچه ئی ــ ترجیحا پسری ــ آفتابه ئی و لگنی مسین به دست ، پیش می آمد و بچه ئی پشت سرش با حوله ی تازه شسته و آویخته بر شانه و جاصابونی به دست می آمد ، که صابونش «لوکس» مصرف نشده بود و اغلب همان دَم ، پرده برداری میشد. تابستان و زمستان ، آب آفتابه «ملول»بود(نه سرد و نه گرم)معمولا دست شستن ها از بزرگترها شروع می شد و کسی آب ، روی دست بچه ئی نمی ریخت؛ باید می رفت و زیر شیر آبی در گوشه ی حیاط «گربه شور» می کرد .

ما بچه ها پایبندِ «دراز کشیدن» و چُرت کوتاه یا بلند بعد از غذا و چایِ پشتبندش، نبودیم. چون نباید سر و صدا می کردیم به بازی های نرم و کم جُنب و جوشی قنا عت می کردیم.مثلا ، کنار دیواری گودی کوچک می کندیم و از فاصله ی پنج شش متری بادم یا «باسورک»(بادام ریز کوهی)را به سوی گود پرتاب می کردیم. دو یا سه برابرِ تعدادی که در گود می افتاد ، پاداش می گرفتیم و بیرون مانده ها مان، سهم «گود دار» می شد.
اما آن روز بازی مان از جنس دیگری بود.
رفتیم بیرون حیاط و تیر برقی که به خاطر تنگی کوچه ، به دیوار خانه ئی نزدیک بود ؛اسباب بازی ما شد.دو پایم را با تنابی بستم و به کمک دو دست و بدنم ، خود را بالا کشیدم. هر که بالا تر رفته بود، صاحب یک جفت فیلم «تارزان یا سوپرمن و یا سابو» می شد(2) چند تا بردم که چنگی به دل نمی زد.درعوض اما ، گرانترین سرمایه ام ، ــ تارزان سوار بر پشت شیر ــ را باختم.
خسته و دلخورو پَکر شدم، برای جبران باختم ؛ رو به برنده ، گفتم :«کی می تونه سرشه بُکنه لای دیوارو«تیل » ؟هیچ کس صداش در نیامد. گفتم :سرهمو که بردی شرط می بندی؟»دل دل کرد و به تحریک بچه ها ، گفت: قبول!

همان طور که در فیلمی دیده بودم ، دستمالی نرم و نازک رویِ هرد و گوشم بستم و وسطِ پیشانیم گرهی محکم زدم . کلّه م را لای دیوار و تیرِ برق گذاشتم و آرام آرام رو به جلو فشار دادم . بااین احوال ، به گوشها ، که رسید کند و کند تر شد و ایستاد.فشار را بیشتر کردم و دردی در سر و گوشم پیچید. به فیلم هائی فکر می کردم که باخته بودم.بازهم فشارِ بیشتر ، دو گوشم تقّی صدا کرد و به هر جان کندنی بود ، کلّه ام رد شده بود.ازسر شادی دردم را عقب راندم و لبخندی زدم که دیری نپائید.
دستمال پاره شده و لیز خورده و ولو شده بود توی صورتم.
دو گوشم گرم و متورم شده بود و بی آینه میدیدم که برگشتِ کله ام نا ممکن است.نفهمیدم کی و کی رفته و پدرم را خبر کرده بود. لحظه ئی بعد ، عمو عیدان و دو تا از همریش ها یش هم اضافه شدند.کسی جرات نمی کرد، دعوا یم کند یا احوالی بپرسد. نگاه ها همه پرسش بود و چاره جوئی.
حکایت از «خمره و کلّه ی گاو ملّا» نبود ، تا خمره را بشکنند و حلّ مشکل شود،صحبت از تیرِبرقی بود که اگر می شکست، غائله ئی مشکل تر آغاز می شد!
همسایه ئی ،که« ناخدا جابر»بود ،با طنابی آمد و گفت، «میرین رو پشت بونِ حاج جعفر و طنابه خفت می بندین به کله ی «تیل» و یا علی مددی که بگین خلاص می شه!»
همه رفتند ، جز پدرم که دو دستش را قلّاب کرده بود دور تنم و آماده ی فرمانِ ناخدا بود.از بالا پرسیدند: آماده یی؟ بابا گفت :آماده!
نا خدا رو به مابقی گفت:«وقتی گفتُم «دَر!» یعنی که ، بکشید ،هلبت ، یا «علی» یادتون نمی ره!»
ناخدا گفت و آنها تکرار کردند:«هیلی ، مالی!» ونا خدا گفت:«در!»
پدرم چنان کشیده بود، که باهم پرت شده بودیم ، یکی دو متر عقب تر.
گریه ی بی اختیار پدرم ،بُغضِ همه را پُر گره کرده بود.

1.تیر برق.
2. اآلبوم فیلم داشتیم و تکه های قطع شده ی فیلم های معروف و پربیننده را خرید و فروش می کردیم. گاهی اگر تمام پول هفته گیت را می دادی نمی توانستی آن لحظه ی به خصوصِ فلان فیلم مورد علاقه ات را بخری!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



+ | نوشته شده توسط: رضاستار دشتی در: جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,| نظرات  :

 

 
منوي اصلي

ارشيو مطالب


بهمن 1391
موضوعات مطالب
-خاطرات
-اشعار
لينک دوستان
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

وبلاگ دهی LoxBlog.Com

 
لينك هاي روزانه
- حواله یوان به چین

خرید از علی اکسپرس

دزدگیر دوچرخه

الوقلیون

جستجو

     Search

طراح قالب
Template By: LoxBlog.Com